مدیریت استراتژیک چیست؟ در این مقاله درباره مدیریت استراتژیک، مفاهیم نهفته در دل آن، کاربرد آن در سازمانها و مراحل مدیریت استراتژیک صحبت خواهیم کرد. مدیریت استراتژیک یا مدیریت راهبردی (Strategic-Management) یک فرایند است که در دل آن تصمیماتی گرفته و اقداماتی انجام میشود که توفیق و رشد سازمان، حیات یا حتی مرگ سازمان را رقم میزند؛ بهعبارتی مدیریت راهبردی، راهی است که در آن استراتژیستها اهداف سازمان را تعیین کرده و برای تحقق آنها تصمیمات استراتژیک میگیرند.
اگر با مفهوم مدیریت آشنایی کافی ندارید، پیشنهاد میکنیم مقاله مدیریت چیست را ابتدا مطالعه کنید. همانطورکه میبینید در تعریف مدیریت استراتژیک از اصطلاح تصمیمات استراتژیک استفاده کردیم؛ بنابراین بهتر است با این مفهوم بیشتر آشنا شویم. تصمیمات استراتژیک وسایلی هستند برای رسیدن به اهداف نهایی سازمان. این تصمیمات شامل این موارد میشوند: تعریف و تعیین نوع فعالیت سازمان، تولیدات، بازارها، وظایفی که باید انجام داد و سیاستهای موردنیاز سازمان برای پیادهکردن و اجرای این تصمیمات.
در این فرایند وظیفه استراتژیستها عبارت است از: استفاده بهینه از منابع سازمان در محیطی که در حال تغییر است.مدیریت استراتژیک به چندین مکتب فکری تقسیم میشود؛ ازجمله مکتب تجویزی و مکتب توصیفی. در ادامه تفاوت این دو مکتب را بیشتر توضیح میدهیم.
مکاتب تجویزی اعتقاد دارند برای تحقق اهداف بلندمدت سازمان باید یکسری دستورالعمل، استراتژی و راهکار از بیرون به سازمان تجویز شود؛ به این معنی که یک سری متخصص بیایند و یکسری موضوعات را در سازمان بررسی کرده و براساس نیازها و اهداف سازمان استراتژی و راهکارهای لازم را تدوین و به سازمان تجویز کنند. سازمان هم موظف است همان استراتژی ها را جلو ببرد.
اما از نظر مکاتب توصیفی، تجویز مردود است. پیروان مکتب توصیفی اعتقاد دارند استراتژی حاصل خلاقیتِ استراتژیست و اقدام بهموقع او و منطبق با شرایط جاری است. توصیفیها معتقدند بهتر است استراتژی نتیجه یک ذهن منفرد و آگاه باشد؛ نه الزاما یک تیم.
فرایند مدیریت استراتژیک به سازمانها کمک میکند تا وضعیت فعلی خود را بررسی کنند، استراتژیها را مشخص کرده و به آنها ضمانت اجرایی دهند و درنهایت اثربخشی استراتژی های مدیریتیِ اجراشده را تجزیهوتحلیل کنند.
استراتژیهای مدیریت شامل چندین استراتژی اساسی است و بسته به محیط اطراف میتواند در اجرا متفاوت باشد؛ بهطورکلی مدیریت استراتژیک هم دارای مزایای مالی و هم مزایای غیرمالی (معنوی) است. در یک سازمان مسئولیت اصلی هیئتمدیره و بخش مدیریت سازان مشخصکردن چهارچوب کاری شرکت، ارزیابی نقطه فعلی در بازار، بهدست آوردن رضایت حداکثری کارکنان و برنامهریزی برای آینده است.
یک فرآیند مدیریت استراتژیک کارآمد به سازمان و رهبری سازمان کمک میکند تا در مورد اهداف مالی و معنوی خود بهتر فکر کرده و برای آن برنامهریزی کند.
در ویدیوی زیر که بخشی از دوره مدیریت استراتژیک مدیربان است، دکتر فرهادینیا به نکات خوبی درباره تفاوت برنامه ریزی و مدیریت اشاره میکنند.
تعریف مدیریت استراتژیک به زبان ساده
مدیریت استراتژیک یا راهبردی (Strategic-Management) یعنی مدیریت سازمان براساس یک متدولوژی خاص. مدیریت راهبردی یک فرایند مشخص است که براساس پیشفرضهایی از آینده، محیط کسب و کار، صنعت و… انجام میشود. در این مدل از مدیریت از ابزارهای مختلفی استفاده میشود؛ ازجمله ماتریس Swot، تحلیل Pestel و… .
فرهنگ کسبوکار، مهارتها و شایستگیهای کارکنان و ساختار سازمانی همه عوامل مهمی هستند که بر چگونگی دستیابی سازمان به اهداف تعیینشده تأثیر میگذارند. وجود موانع بین توسعه استراتژی های سازمان و اجرای آنها باعث میشود سازمان به اهدافش دست پیدا نکند.
تفاوت مدیریت استراتژیک و برنامه ریزی استراتژیک
مدیریت و برنامهریزی آنچنان در هم تنیده هستند که نمیتوان آنها را از یکدیگر جدا کرد؛ بااینحال اگر بخواهیم درباره تفاوت مدیریت و برنامه ریزی استراتژیک صحبت کنیم، میتوانیم اینطور بگوییم: برنامه ریزی استراتژیک فرایندی هست که با هدف رسیدن سازمان به استراتژی انجام میشود؛ درحالیکه در مدیریت استراتژیک هدف ما اجرای برنامه بهدستآمده از برنامه ریزی راهبردی (برنامه راهبردی) است. بهطورکلی مدیریت (ازجمله مدیریت استراتژیک) شامل برنامهریزی، اجرا، نظارت، کنترل و… است.
باتوجهبه این تعریف، برنامه ریزی استراتژیک بخشی از مدیریت استراتژیک است و در دل مدیریت راهبردی رخ میدهد. مدیریت راهبردی یا استراتژیک، جهت سازمان و کارکنان آن را تعیین میکند. برخلاف برنامه ریزی استراتژیک که یکبار و در یک دوره زمانی مشخص انجام میشود، مدیریت استراتژیک مؤثر بهطور مستمر فعالیتهای سازمان را برنامهریزی، نظارت و آزمایش میکند. نتیجه مدیریت استراتژیک در یک سازمان، بهبود کارایی عملیاتی، سهم بازار و سودآوری بیشتر است.
پیشنهاد میکنیم حتما مقاله ما درباره رفتار سازمانی را مطالعه کنید.
تعریف استراتژی به زبان ساده
استراتژی به زبان ساده مسیری است که ما را به اهدافمان میرساند؛ درواقع راهبرد یا استراتژی چیدمان درست منابع بههمراه اقدامات اصولی و درست در رسیدن به اهداف است.
تعریف استراتژی در مدیریت کسب و کار
تعریف استراتژیک در مدیریت چیست؟ متأسفانه صاحبنظران و ایدهپردازان پاسخ دقیق، جامع و یکسانی به این سوال ندادهاند. استراتژی در مدیریت به نظر بیشتر یک مفهوم است تا یک تعریف. در ادامه دیدگاهها و تعاریفی که از بقیه مشهورتر، جامعتر و مستندتر بوده را ارائه میدهیم:
چندلر:
استراتژی تعیین اهداف اساسی و بلندمدت یک سازمان، مشخصکردن اقدامات لازم و تخصیص منابع لازم برای دستیابی به این اهداف است.
پیرس و رابینسون:
داشتن یک استراتژی در مدیریت بهمعنی داشتن برنامههایی با مقیاس بزرگ و آیندهنگر است؛ برنامههایی که چهارچوبی برای تصمیمگیری و جهتدهی به کارهای سازمان را مشخص می کنند. این کارها با هدف تعامل هرچه بیشتر با محیط رقابتی و در جهت بهینهکردن تحقق اهداف سازمان انجام میشود.
اگر بخواهیم استراتژی در مدیریت را عامیانه تعریف کنیم، باید بگوییم: استراتژی همان مبنا و مرجع سازمان برای تصمیمگیریهای حیاتی است؛ تصمیمگیریهایی که هدف آنها رسیدن به جایگاهی مطلوب در بازار و بقا در محیط رقابتی است.
بهطورکلی استراتژی در مدیریت کسب و کار بهدنبال پاسخدادن به سوالات زیر است:
- فعالیت سازمان یا کسب و کار چیست؟
- این فعالیت چه باید باشد؟
- سازمان چه محصولاتی تولید میکند یا چه خدماتی ارائه میدهد و بازار کار آن کجاست؟
- سازمان برای رسیدن به اهدفش به چه اقداماتی نیاز دارد؟
استراتژیهای تدوینشده در یک سازمان است که مشخص میکند در یک صنعت خاص چطور باید رقابت کرد؟ با چه کسانی همکاری کرد؟ و بهطورکلی کی و کجا و چگونه به اهداف سازمان رسید.
همانطورکه متوجه شدید، تحلیلهای متفاوتی از استراتژی در مدیریت کسب و کار وجود دارد؛ اما استراتژیهای موفق بر مبنای دو تایپولوژیهای رایج زیر است:
- تایپولوژی مایلز و اسنو که روی تغییر محصول/بازار تمرکز میکند؛
- تایپولوژی پورتر که بر مشتریان و رقبا تمرکز میکند. شاید تمرکز بر مشتریان به دلیل این باشد که یکی از ارکان بیزینس پلن هستند.
تاریخچه مدیریت استراتژیک
مفهوم مدیریت استراتزیک در ابتدا در جنگها بکار میرفت؛ اما در گذر زمان شکل مدرن و امروزی را به خود گرفت. در ادامه تاریخچه (TimeLine) پیدایش و شکلگیری مدیریت راهبردی یا استراتژیک را بررسی خواهیم کرد:
-
استراتژیهای نظامی اولیه
پیدایش استراتژی در حوزه جنگ به ۴۰۰ سال قبل از میلاد برمیگردد؛ جاییکه یکی از فرماندهان جنگی چینی به اسم سان تزو (Sun Tzo) کتابی نوشت به اسم هنر جنگ. این کتاب اولین نمونه موجود و مکتوب تاریخی است که درباره مفاهیم استراتژی صحبت میکند.
-
استراتژیهای نظامی نوین
در اواخر قرن ۱۷ و ۱۸ میلادی جنگ به یک عادت برای حاکمان و جزو آدابورسوم مردم و دولتها تبدیل شده بود. ناپلئون بناپارت فرانسوی شخصیتی بود که تعاریف استراتژیهای جنگی را دگرگون کرد. او در کتابی که درباره جنگ نوشته است، میگوید:
«هدف استراتژی باید برهمزدن تعادل و توازن دشمن و از بینبردن توانایی او باشد؛ بهطوریکه با غافلگیرکردنش نتواند عکسالعملی نشان دهد.»
-
انقلاب صنعتی
از اوایل قرن ۱۸ میلادی و بین سالهای ۱۸۲۰ تا ۱۸۳۰ فناوریها و تکنولوژیهای جدیدی ظاهر شدند که به شکلگیری مفهوم اولیه رقابت و احساس نیاز به داشتن استراتژی منجر شد.
اختراعاتی مانند ساختمان شبکهای کانالهای آبرسانی، شبکه راهآهن سراسری، موتور بخار، کوره باز ذوب آهن، ساخت لاستیک و … .
-
دوران تولید انبوه
با شروع قرن ۱۹ میلادی و انقلاب صنعتی در اروپا کارخانههای بزرگ و بینالمللی شکل گرفته و خطوط تولید ۳شیفته شروع به کار کردند. در این دوران تنها استراتژی که جواب میداد، این بود: موفقیت از آنِ محصول یا خدمتی است که کمترین قیمت را داشته باشد.
-
دوران جنگ جهانی دوم
و پس از آن بحران کاهش تقاضایی که پس از جنگ جهانی دوم پیش آمد؛ بهحدی شدید بود که تقریباً تمام سازمانها را شوکه کرده و به مرز ورشکستگی کشاند. اشباع بازار مصرف در آمریکا پس از جنگ جهانی دوم، اولین جرقه برای تغییر در برنامههای استراتژیک سازمانها بود.
-
عصر فراصنعتی
در دوران حاضر صنایع بسیار گسترده و مختلفی وجود دارند که هدفشان برطرفکردن نیازهای مردم است؛ از نیازهای اولیه گرفته تا نیازهای کاذب قشر مرفه مانند تولید کالاهای تجملی، تفریحی، مسافرتی و خدماتی. هرکدام از این سازمانها استراتژیهای خاص خود را دارند و به آنها پایبند هستند.
مفاهیم مدیریت استراتژیک
برای آشنایی بیشتر با مدیریت راهبردی لازم است با اصطلاحات و مفاهیم تخصصی آن آشنایی لازم داشته باشیم. در ادامه هرکدام از این اصطلاحات را توضیح میدهیم.
-
استراتژیست
استراتژیست کسی است که کار تجزیهوتحلیل و ارزیابی منابع و داشتههای شرکت را انجام داده و بر مبنای آنها برنامههای کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت سازمان را مشخص میکند.
این برنامهها در جهت رسیدن به اهداف موردنظر سازمان طراحی میشوند. استراتژیست باید از منابع مالی، پولی و انسانی شرکت بهینهترین بازدهی ممکن در جهت رسیدن به اهداف را بکشد.
-
بیانیههای مأموریت
بیانیه مأموریت حیطه کاری و شعاع فعالیتی شرکت را مشخص میکند؛ بنابراین مشخصکننده نقطه تمایز بین یک سازمان با سازمان دیگر است. بیانیه مأموریت توصیف میکند سازمان چهکاری انجام میدهد (یعنی قابلیتهای قابلارائه)، به چه کسانی خدمات میدهد (یعنی ذینفعان) و چه چیزی سازمان را منحصربهفرد میکند (یعنی دلیل وجود).
-
فرصتها و تهدیدات خارجی
فرصتها و تهدیدات خارجی به مجموعه عوامل خارج از کنترل و غیرقابلپیشبینی گفته میشود که ممکن است روی استراتژیها و اهداف کوتاه و بلندمدت سازمان تأثیرگذار باشند. این عوامل خارج از کنترل سازمان بوده و سازمان و مدیریت هیچ تسلطی بر آنها ندارد.
فرصتها و تهدیدات خارجی به مجموعه عوامل خارج از کنترل و غیرقابلپیشبینی گفته میشود که ممکن است روی استراتژیها و اهداف کوتاه و بلندمدت سازمان تأثیرگذار باشند
این عوامل خارجی عبارتاند از:
-
- روندهای اقتصادی؛
- حوادث و بلایای طبیعی مثل اپیدمی یک ویروس مثل کرونا؛
- تغییرات اجتماعی و محیطی؛
- تغییر یک قانون یا سیاست کلی کشور؛
- تولد یک برند جدید یا یک محصول و نوآوری از یک شرکت رقیب؛
- تحریمهای ملی؛
- نوسانات بازار ارز و بورس.
-
نقاط قوت و ضعف داخلی
یک استراتژیست آگاه باید بهخوبی از نقاط ضعف و قوت سازمان آگاهی داشته باشد و استراتژیهای خود را بر اساس این نقاط ضعف و قوت بچیند. اگر بتوانید روی نقاط قوت خود کارکنید و نقاط ضعفتان را به بهترین نحو ممکن بپوشایند، بازدهی سازمان بهاندازه چشمگیری افزایش پیدا میکند و میتوانید از رقبای خود پیشی بگیرید.
نقاط قوت و ضعف داخلی برخلاف تهدیدها و فرصتهای خارجی کاملاً مشخص و قابلکنترل بوده و به خود شما بستگی دارند.
-
هدفهای بلندمدت
اهداف بلندمدت اهداف تعیینکننده مسیر و شعاع حرکتی سازمان هستند و به اهدافی گفته میشود که غالباً بیش از یک تا دو سال زمان لازم است تا محقق شوند. هدفهای کوتاه و میانمدت یک سازمان در خدمت اهداف بلندمدت هستند.
-
استراتژیها
استراتژیها ابزار رسیدن به اهداف بلندمدت یک سازمان هستند. استراتژیهای شرکت باید موجب تعالی سازمان شده و پلی باشند که سازمان را به اهدافش میرسانند.
-
اهداف سالانه
اهداف سالانه در گروه اهداف کوتاه و میانمدت قرار میگیرند. از زاویهای دیگر، برآیند اهداف سالانه یک سازمان اهداف بلندمدت و اساسی آن سازمان است. در واقع اهداف سالانه پلههای نردبانی هستند که به اهداف بلندمدت و اصلی سازمان ختم میشوند. یک شرکت برای رسیدن به اهداف بلندمدت، ابتدا باید برای اهداف سالانه خود هدف گذاری کرده و به آن برسد.
-
سیاستهای سازمان
سیاست به مفهوم شناخت، تصمیمگیری، پیادهسازی بهترین راه و روش برای منافع فردی و گروهی در برابر چالشهای احتمالی پیشرو است. سیاستهای کلی یک سازمان انتظارات سازمان را از کارکنان و مدیران نشان میدهد.
درست مانند اهداف سالانه، سیاستهای کل و خرد هر سازمانی باید ضمانت اجرایی استراتژیها و اهداف سازمان را برآورده و به فعالیتهای سازمان و کارکنان جهتدهی کنند. سیاستهای یک سازمان است که واحدهای مختلف درونسازمانی را به مدیریت مرتبط کرده و نحوه تعامل آنها را با یکدیگر مشخص میکند.
-
مزیت رقابتی
مفهوم مزیت رقابتی (Competitive Advantage) اولین بار توسط پورتر در سال ۱۹۸۵ مطرح شد. طبق نظریه پورتر، مزیت رقابتی نصیب شرکتی میشود که برای مشتریانش ارزش قائل است. استراتژیهای رقابتی پورتر عبارتاند از:
-
- خلاقیت: تولیدکنندهای منحصربهفرد و منطبق بر نیازهای بازار هدف؛
- کیفیت: ارائه و عرضه کالاها و خدمات باکیفیت؛
- رهبری هزینهها: مدیریت منابع سازمان و بهینهکردن سود شرکت.
-
هماهنگی استراتژیک
با جمعبندی تعاریف ارائهشده توسط متخصصان استراتژی، هماهنگی استراتژیک یعنی حداکثرکردن میزان هماهنگی بین واحدها، سیاستها و اهداف مختلف سازمان و منابع باتوجهبه فرصتهای موجود در محیط رقابتی و بازار هدف.
اهمیت مدیریت استراتژیک سازمانی
چرا مدیریت راهبردی یا استراتژیک مهم است و چرا مدیریت استراتژیک سازمانی مهم است؟ اگر رهبری و تفکر شما استراتژیک باشد، در دنیای تجاری در حال تغییر، موفق خواهید شد؛ در غیر این صورت، محکوم به شکست خواهید بود.
اگر میخواهید در دنیای امروزی و در تجارت پیشرو باشید، باید مسائل آینده را پیش از وقوع پیشبینی کرده، جهتهای استراتژیک جدید را برنامهریزی و تغییرات را بهسرعت اجرا کنید. مدیریت راهبردی یا استراتژیک درباره تعیین اهداف، تجزیهوتحلیل سازمان خود و محیط رقابتی و ارائه استراتژیهایی برای دستیابی به اهداف سازمانی است.
در ادامه این مقاله نظرات پیترو دی جیووانی، مدیر برنامه ارشد (MSc) درباره مدیریت استراتژیک در دانشگاه لوئیس را ارائه میکنیم تا متوجه اهمیت مدیریت استراتژیک شوید:
۱٫ تفکر استراتژیک به شما در نوآوری کمک میکند
استراتژی و نوآوری دستبهدست هم میدهند. با استراتژی میتوانید راههای جدیدی را برای خروج از بحران برنامهریزی کنید. استراتژیهای نوآوری با ارائه راهحلهای تجاری خلاقانه به تجربه بهتر مشتری منجر میشوند. اگر بتوانید در زمان بحران، نوآوری و استراتژی داشته باشید، میتوانید فرصتهای رشد را در دورههای پرتنش شناسایی کنید.
در هر سازمانی موانعی برای نوآوری وجود دارد که باید این موانع شناخته شده و برطرف شوند. در مقاله موانع خلاقیت در سازمان به دو مانع اساسی در این زمینه اشاره کردهایم.
۲. استراتژیهای خوب باعث افزایش سود شرکت میشود
یکی از دلایل اصلی که رهبران به انواع استراتژیها متوسل میشوند، تضمین رشد آینده شرکتشان است. یک رهبر خوب و با استراتژی، رهبری است که بتواند سودهای مالی و زیانهای احتمالی را بهدرستی پیشبینی کند.
۳٫ داشتن استراتژی برای دستیابی به پایداری ضروری است
پیترو میگوید: مدیران استراتژیک باید محیط، مسائل اجتماعی و اخلاقیات را هنگام تدوین استراتژی در نظر بگیرند. اگر این ابعاد را در نظر نگیریم، نمیتوانیم یک استراتژی موفق تعریف کنیم. منظور از استراتژی موفق، راهبردی است که به ایجاد ثبات و پایداری ما در بازار هدف منجر خواهد شد.
۴٫ یک استراتژی خوب از شما در برابر تکامل تکنولوژی محافظت میکند
دیجیتالیشدن روش کسب و کارها را تغییر میدهد. ابزار دیجیتال برای بهبود کارایی کسب و کار و کاهش هزینهها طراحی میشوند. برای پیشرفت در دنیایی که دچار یک انقلاب دیجیتالی شده است، مدیران استراتژیک باید بدانند چطور فنآوریهای جدید را در برنامههای تجاری خودشان بگنجانند.
ارکان اصلی مدیریت راهبردی
مدیریت استراتژیک کسب و کار ۴ رکن اصلی دارد که عبارتاند از:ارکان مدیریت راهبردی ۱٫ تعیین اهداف
پایه و اساس مدیریت استراتژیک، اهداف سازمانی هستند. مدیران باید هدف تعیین استراتژی و مشکلات را بههمراه اهداف سازمانی شناسایی کرده تا بتوانند استراتژی را تنظیم کنند.۲٫ ارتباطاتیکی از بخشهای ضروری هر سازمانی ارتباطات است. اگرچه مدیریت سطح بالا، استراتژیها را تدوین میکند؛ اما کل سازمان آنها را اجرا خواهند کرد؛ بنابراین برقراری یک کانال ارتباطی مناسب بین مدیریت و کارکنان ضروری است.۳٫ اعتماد
پایه و اساس هر رابطهای را اعتماد میسازد؛ بهخصوص رابطه کارکنان و مدیران. سازمانی که بتواند اعتماد بالایی میان کارکنان و مدیران ایجاد کند، احتمال موفقیت بسیار بیشتری خواهد داشت. وظیفه اصلی ایجاد این اعتماد به عهده واحد مدیریت منابع انسانی است. کارکنانی که میخواهند استراتژی تدوینشده توسط مدیران را اجرا کنند، باید به آنها اعتماد داشته باشند.۴٫ مسئولیت
مدیریت ارشد باید برای دستیابی به اهداف سازمان، مسئولیتپذیر و پاسخگو باشد. مدیریت ارشد برای اتمام موفقیتآمیز پروژهها باید در موارد متفاوتی پاسخگو باشد. اگر مدیریت مسئولیتپذیر و پاسخگو نباشد، سازمان نمیتواند به اهداف خاص و استراتژیهای تدوینشده دست پیدا کند.مراحل مدیریت استراتژیک کسب و کار
همانطورکه در ابتدای این مقاله اشاره کردیم، برنامهریزی بخش از مدیریت است. براساس این پیشفرض یکی از مراحل مدیریت استراتژیک نوشتن برنامه راهبردی است که شامل چند مرحله است. در مراحل زیر که با عنوان مراحل مدیریت راهبردی فهرست کردهایم، گامهای ۱ و ۲ و ۳ جزو برنامه ریزی راهبردی بوده و مراحل ۴ و ۵ جزو مدیریت راهبردی محسوب میشود.
در ادامه این بخش فرایند مدیریت استراتژیک را توضیح میدهیم.۱٫ هدفگذاری
تعیین هدف یعنی شفافسازی چشمانداز کسبوکار. این مرحله شامل شناسایی سه جنبه کلیدی است:- ابتدا، اهداف کوتاهمدت و بلندمدت را تعریف کنید؛
- دوم، فرآیند چگونگی دستیابی به هدف خود را مشخص کنید؛
- در نهایت، فرآیند را برای کارکنان خود سفارشی کنید؛ یعنی به هر فرد وظیفهای بدهید که بتواند آن را بهنحو احسن انجام دهد.
۲٫ جمعآوری و تجزیهوتحلیل اطلاعات
تجزیهوتحلیل یک مرحله کلیدی است، زیرا اطلاعات بهدستآمده در این فاز، دو مرحله بعدی را شکل میدهد. در این مرحله، اطلاعات و دادههای مربوط به تحقق هدف خود را جمعآوری کنید. تمرکز تجزیهوتحلیل باید بر موارد زیر باشد:
- درک نیازهای کسب و کار بهعنوان یک موجودیت پایدار؛
- جهتگیری استراتژیک سازمان؛
- شناسایی ابتکاراتی که به رشد کسب و کار کمک میکند.
۳٫ تدوین استراتژی
اولین گام در شکلگیری استراتژی، بررسی اطلاعات بهدستآمده از تکمیل تجزیهوتحلیل است. تعیین کنید که کسب و کار شما در حال حاضر چه منابعی را برای رسیدن به اهداف و مقاصد تعریفشده در اختیار دارد.
مسائلی که شرکت با آن مواجه است، باید براساس اهمیتشان در موفقیت سازمان اولویتبندی شوند. پس از اولویتبندی، شروع به تدوین استراتژی کنید. توجه کنید موقعیتهای تجاری و اقتصادی سیال هستند.
۴٫ اجرای استراتژی
اجرای موفقیتآمیز استراتژی برای موفقیت سرمایهگذاری بسیار مهم است. همه افراد درون سازمان باید درباره مسئولیتها، وظایف خود و هدف کلی توجیه شوند. علاوه بر این، هرگونه منابع یا بودجه برای سرمایهگذاری، باید در این مرحله تضمین شود. پس از تأمین بودجه و آمادهشدن کارمندان، استراتژی آماده اجرا است.
۵٫ نظارت بر اجرای استراتژی
اقدامات کنترل و ارزیابی استراتژی شامل این موارد میشود: اندازهگیری عملکرد، بررسی مداوم مسائل داخلی و خارجی و انجام اقدامات اصلاحی در صورت لزوم.
کاربرد مدیریت استراتژیک در سازمانها
با مدیریت راهبردی یا استراتژیک، سازمان روند روبهرشدی را در پیش میگیرد که بدون آن انتظار این پیشرفت را نباید داشته باشیم. در ادامه میخواهیم ۱۱ کاربرد مدیریت استراتژیک در سازمانها را به شما معرفی کنیم:
۱٫ عوامل بیرونی مثل حذف یارانهها، نوسانات نرخ ارز، آزادسازی حاملهای انرژی و عوامل درونی مثل اعتصاب کارکنان همیشه روی تصمیمات مدیریتی تاثیر میگذارند.
با اجرای دقیق مدیریت راهبردی یا استراتژیک، سازمان آماده مقابله با تغییرات ناگهانی است و اتفاقات سیستم داخلی و خارجی نمیتواند روی کسبوکار سازمان تأثیر آنچنانی بگذارد؛ بهعبارتی مدیریت استراتژیک باعث افزایش تطبیقپذیری سازمان با محیط داخلی یا بیرونی میشود.
۲٫ یک سازمان با مدیریت استراتژیک روی خط اهداف بلندمدت خود حرکت خواهد کرد؛
۳٫ مدیریت استراتژیک و استراتژی بهعنوان یکی از گرایش های Mba باعث میشود هماهنگی و تعامل درستی بین کارکنان صورت بگیرد؛
۴٫ مدیران میتوانند با استفاده از مدیریت استراتژیک، تصمیمگیریهای درستی انجام دهند و این موضوع به دستاورهای بیشتر و بهتر سازمان کمک میکند؛
۵٫ منابع سازمان بهطور صحیح و دقیق تخصیص مییابند که باعث میشود هزینهها کمتر، بهرهوری بیشتر و درنتیجه دستیابی به اهداف آسانتر انجام شود.
۶٫ مسئولیت هیئتمدیره را مشخص میکند؛
۷٫ نظم و انضباطی را فراهم میکند که هیئتمدیره و مدیریت ارشد را قادر میسازد یک قدم به جلو برداشته و به آینده سازمان فکر کنند؛
۸٫ باعث انسجام سازمان میشود؛ فرض کنید سازمانی میخواهد بین این دو گزینه انتخاب کند: بازار جدیدی بگیرد یا بازار فعلی را حفظ کند. در این شرایط مدیریت استراتژیک باعث میشود این تصمیم از یک فکر خارج شده و از یک سیر رد شود.
۹٫ کارکنان را با شما همقدم میکند؛
۱۰٫ پیشرفت را تضمین میکند؛
۱۱٫ مدیریت راهبردی یا استراتژیک یک دیدگاه سازمانی دارد و به همه اجزا و روابط متقابل بین آن اجزا نگاه میکند تا استراتژی بهینه برای کل سازمان و نه یک جزء واحد را ایجاد کند.
۱۲٫ مدیریت راهبردی به درک بهتر فضای رقابت کمک میکند. رصدکردن رقبا و صنعت (با استفاده از ابزارهایی مثل تحلیل سوات) یکی از کارهایی است که دائما در دل مدیریت استراتژیک رخ میدهد و تکرار و بازنگری (اصلاح) میشود.
وظایف مدیر استراتژی در سازمان
بهصورتکلی میتوانیم بگوییم وظیفه یک مدیر استراتژی، ارزیابی عملکرد سازمانی، توسعه اهداف دستیافتنی و اجرای فرایندهایی است که باعث موثرشدن فعالیتهای سازمان میشوند و مزیت رقابتی پایدار ایجاد میکنند. جهت مدلسازی رفتار یک مدیر استراتژی میتوانیم چهار وظیفه اصلی را برای هر مدیر استراتژی تعریف کنیم. این وظایف عبارتند از:
۴ وظیفه اصلی مدیر استراتژی در سازمان ۱٫ تحلیل جامع سازمان
روش اصولی کار مدیر استراتژی این است که پیش از طراحی هر نوع استراتژی برای سازمان به بررسی آن سازمان بپردازد. اولین وظیفه یک مدیر استراتژی، تحلیل جامع سازمان است. “جامع” بودن این تحلیل نکته بسیار مهمی است. برای دستیابی به یک تحلیل همهجانبه مدیر استراتژی باید تمام اطلاعات جزئی و کلی سازمان مدنظرش را بررسی کند. به عنوان نمونه، در اینجا به چند مورد از دادههایی که باید بررسی شوند اشاره میکنیم:
- لیست هزینههای طبقهبندی شده سازمان؛
- لیست فروش سازمان به تفکیک محصول؛
- بررسی نرخ سود و زیان سازما؛
- لیست موجودی انبار؛
- بررسی میزان سودآوری هریک از محصولات یا خدمات؛
- لیست پرداخت حقوق و مزایای کارمندان؛
- پرونده سوابق و بهرهوری نیروی انسانی؛
- و … .
در ادامه مدیر استراتژی وظیفه دارد، نمودار SWOT سازمان را ترسیم کند و به بررسی نقاط ضعف، قوت، فرصت و تهدیدهای شرکت بپردازد. این نمودار نقش مهمی را در کسب اطلاعات جامع از سازمان ایفا میکند و ترسیم آن پیش از طراحی یک ساختار استراتژیک برای سازمان ضروری است.۲٫ طراحی ساختاری استراتژیک برای سازمان
پس از تحلیل کلیه اطلاعات و دادههای سازمانی، مدیر راهبردی میتواند طرح اولیه خودش را آماده کند و به مدیرکل سازمان ارائه دهد؛ پس از بررسی هیات مدیره، اصلاحات لازمه در طرح اعمال و پس از تایید نهایی آنها اجرای طرح در سازمان آغاز میشود.۳٫ به جریان انداختن طرح
پس از تایید طرح نهایی توسط مدیران ارشد، اجرای آن در سازمان شروع میشود. معمولاً یک طرح استراتژیک کلیه قسمتهای یک سازمان را درگیر میکند؛ بهطوریکه تمام مدیران میانی مسئول اجرای اصول این طرح زیر نظر مدیر استراتژی سازمان هستند.به عبارتی میتوان گفت که مدیر استراتژی مسئول اصلی اجرای طرح است و بر کار سایر بخشهای سازمان نظارت میکند. مدیر راهبردی باید در حین اجرای طرح، دائماً فعالیت و رشد هریک از بخشهای سازمان را بررسی کند که آیا سازمان مسیر خودش را مطابق طرح استراتژیک او طی میکند یا خیر.۴٫سنجش و برآورد
در مرحله ارزیابی استراتژی وظیفه مدیر راهبردی بررسی کارنامه اعمال خودش است! او باید بررسی کند که فعالیت سازمان تا چه میزانی مطابق برنامههای او پیش رفته است؛ به علاوه، او باید بررسی بکند که در اثر اقداماتی که تعریف و تعیین کرده است، سودآوری سازمان در این مدت چه تغییری کرده است؟ نتیجه مجموعه اقدامات و برنامههای او منجر به افزایش سود سازمان شده است؟ یا اینکه برعکس به ضرر سازمان منتهی گردیده است؟ نتیجه این ارزیابی باید به هیات مدیره سازمان نیز ارائه شود تا آنها هم در جریان نتیجه کار قرار بگیرند و دربارۀ امه روند کار تصمیمگیری کنند.
ویژگی های مدیریت استراتژیک
ویژگی های مدیریت استراتژیک به شرح زیر است:
- فرآیند آگاهانه است؛
- نیاز به آیندهنگری دارد: آینده نامشخص است. ما نمیتوانیم پیشبینی کنیم که چه اتفاقی خواهد افتاد. بااینحال، براساس اطلاعاتی که در دسترس ماست، میتوانیم موارد خاصی را درباره آینده پیشبینی کنیم و این اتقاق در مدیریت راهبردی رخ میدهد؛
- فرآیند هدفگرا است؛ یعنی مبتنی بر هدف گذاری و برنامه ریزی است؛
- تصمیمگیری را تسهیل میکند؛
- فرآیند اولیه: مدیریت راهبردی یا استراتژیک فرآیند اولیه در هر کسبوکاری است؛
- مدیریت استراتژیک یک فرآیند فراگیر است که در تمام سطوح کسبوکار دیده میشود؛
- امکان مدیریت ریسک را فراهم میکند؛
- باعث نوآوری میشود.
-